بسيار پيشتر از امروز
دوستت داشتم در گذشتههاي دور
آن قدر دور
که هر وقت به ياد ميآورم
پارچبلور کنار سفرهي من
ابريق ميشود
کلاه کپي من، دستار
کت و شلوارم، رداي سفيد
کراواتم، زنار
اتاق، همين اتاق زير شيرواني ما
غار
غاري پر از تاريک و صداي بوسههاي ما
و قرنهاي بعد تو را همچنان دوست خواهم داشت
آنقدر که در خيالبافي آن همه عشق
تو در سفينهاي نزديک من
من در سفينهاي ديگر، بسيار نزديکتر از خودم با تو
دست ميکشيم به گونههاي هم
بر صفحهي تلويزيون.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: